۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

شبی به بلندای چاهی عمیق

روز وقتی در خواب باشی و چشمان خود را در سرشب باز کنی
انتظاری نباید داشت که شبی بلند را حس نکنی
 بلندتر از آن وقتیست که روز بیدار باشی ولی نتوانی روز بودنش را ببینی و لمس کنی
نمی دانم الان و در این شب چه کسانی هستند که این بلندای چاه عمیق را در شب بودن انتظار می کشند
شاید دوستی باشد شاید هم آشنایی و شاید هم خاطره ای
دوردست نیست این بلندای
کافیست راه اوین را پیش بگیری, به قله آن چاه خواهی رسید
بیخیال شو و چشمانت را ببند در روز
آن یکی راه  مطمئنی نیست تا بتوانی از خاطراتش برایمان تعریف کنی
چرا که عمق چاهش گاهی وقتها از فراز کائنات هم می گذرد
بیخیال شو



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر