۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه

سوسک کافکا

نمی دانم هر چه فکر می کنم که چه حرفی برای گفتن دارم چیزی به ذهنم نمی رسد
مدام می نویسم و پاک می کنم و از این پاک کردن خسته شدم
شاید همین که ندانی چه حرفی برای گفتن داری خود حرفی باشد
بهتر است در مورد همین بنویسم و فقط سعی کنم وبلاگ را خط خطی کنم
به هر حال مخاطب باید یک چیزی را برای خواندن داشته باشد
حالا مخاطب نباشد خودم چی؟من هم باید سوژه ای را برای گذران وقت داشته باشم تا به سان سوسک کافکا در نیایم
جالب شد نگاه می کنم به بالا می بینم خیلی ساده شش خط نوشتم و خط خطی شد این صفحه
سرزنشم نکنید چرا که

از سوسک بودن می ترسم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر